در نظر گرفتن تفاوت يا عدم تفاوت جنسي در حقوق زنان، مهمترين اختلاف مكتب اسلام با فمينيسم است. روح اين اختلاف كه در مباني وجود شناختي و معرفت شناختي هر دو مكتب آشكار ميشود، ريشه در اين مسئله دارد كه مصلحت از جانب چه كسي تعيين گردد. اسلام اين امر خطير را از خداوند متعال طلب مينمايد، اما فمينيسم بشر را تعيين كننده مصلحت خويش ميداند. از اين رو در اسلام، عدالت از يك واقعيت نفس الامري برخوردار است، اما در فمينيسم، عدالت كاملاً امري نسبي است و بر حسب تجربههاي مختلف بشري، معناي آن نيز متغير ميشود.
درباره تفاوتهاي جنسي ميان زن و مرد، دو ديدگاه كاملاً متعارض وجود دارد. بر حسب يك نظرگاه، تفاوت حقوقي، بيانگر ستم و تبعيض جنسي بر زنان ميباشد، زيرا عدالت به معناي رعايت كامل تساوي ميان زن و مرد ميباشد و هر نوع تفاوت نگري به مثابه زير پا گذاشتن عدالت محسوب ميگردد، اما بر حسب رويكرد ديگر، يكسان نگري مطلق، راه را براي بيعدالتي بر زنان ميگشايد، زيرا ناديده گرفتن تفاوتهاي طبيعي جنس زن و همانند ساختن آن با جنس مخالف،يك نوع ستم جنسي شمرده ميشود، زيرا بر طبق آن، نه تنها ?خودِ? زن گم ميشود، بلكه خودِ وي در وجود مردان معنا پيدا ميكند.
تفاوت اين دو رويكرد، منبعث از دو نظام فكري كاملاً متفاوت است كه شناخت آن، مستلزم فهم نظام معنا شناختي، معرفت شناختي و وجود شناختي هر يك است تا بر طبق آن بتوان علت اين اختلاف را درك كرد و در پي آن، داوري و قضاوت نمود.
اسلام و تفاوتهاي جنسي
الف) ديدگاه دائمي بودن تفاوتها
بر اساس اين رويكرد، زن و مرد از حيث تكويني كاملاً متفاوت هستند؛ يعني از جهت زيستي، رواني و احساسات، كاملاً از يكديگر متغاير ميباشند و به دليل همين تفاوتهاي تكويني، تشابه حقوقي آنها امكانپذير نميباشد. استاد مطهري در اينباره چنين ميگويد: ?از نظر اسلام، اين مسئله هرگز مطرح نيست كه آيا زن و مرد، دو انسان متساوي در انسانيت هستند يا نه؟... از نظر اسلام، زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انساني متساوي بهرهمندند. آنچه از نظر اسلام مطرح است، اين است كه زن و مرد به دليل اينكه يكي زن است و ديگري مرد، در جهات زيادي مشابه يكديگر نيستند... خلقت و طبيعت آن را يكنواخت نخواسته است و همين جهت ايجاب ميكند كه از لحاظ بسياري از حقوق و تكاليف و مجازاتها، وضع مشابهي نداشته باشند.?[1] نظام حقوق زن در اسلام، ص 121 ـ 122.
جنسيت موجب ميشود كه زن و مرد تحت دو صنف از يك نوعِ واحد قرار گيرند. بنابراين، اختلاف و تمايز ميان آنها، لازمه صنفشان است و بر اين اساس، تفاوت حقوقي ميان زنان ضروري ميباشد؛ به عبارت ديگر بر حسب آنچه كه جنسيت اقتضا مينمايد، تفاوت ميان آنها هميشگي و دائمي، و در پي آن، حقوق طبيعيشان نيز متفاوت خواهد بود.
حقوق طبيعي، لازمه هدفدار طبيعت است و با توجه به اين هدف، استعدادهايي در وجود موجودات نهاده و استحقاقهايي به آنها داده است. راه تشخيص حقوق طبيعي و كيفيت آنها، مراجعه به خلقت و آفرينش است. هر استعداد طبيعي، يك سند طبيعي براي يك حق طبيعي ميباشد.[2] ر.ك: همان، ص 150.
ب) ديدگاه موقتي بودن اختلافها
بر طبق اين نظريه، تفاوت ميان زن و مرد، برخاسته از جنسيت كه ذاتي و جوهري يا عرضي، لازم آن دو بوده و موجب قوانين دائمي و پايدار ميشود، نميباشد؛ بلكه تفاوت ميان آن دو كه منجر به تفاوت حقوقي شده است، بر اساس يك امر عرضىِ مفارق است؛ به عبارت ديگر تفاوت احكام، محصول شرايط اجتماعي و فرهنگي است و مبتني بر شرايط زماني و مكاني ميباشد. بنابراين، قوانين حقوقي متفاوت، در همه اعصار و مكانها ثابت نيستند، بلكه تا زماني پايدار خواهند بود كه آن شرايط برقرار باشد. بر اساس اين رويكرد، تفاوت حقوقي بر اساس ?حقوق طبيعي? جايگاه خويش را از دست خواهد داد و ?حقوق قراردادي? جايگزين آن خواهد شد.
برخي از نوانديشان ديني به اين رويكرد معتقدند. اين عده به دليل تعارض ميان ديدگاه شريعت با اصلِ تشابه قانون ميان زن و مرد در حقوق بينالملل، در صدد رفع اين تعارض بر آمدند؛ بدين صورت كه اختلاف ميان زن و مرد را كه در شرع به اختلاف حقوقي كشيده ميشود، اختلاف طبيعي قلمداد نكردهاند؛ بلكه آن را مبتني بر شرايط اجتماعي و فرهنگي مبتني ميدانند.[3] نك: عبدالله احمد نعيم،نو انديشي ديني و حقوق بشر، ترجمه حسنعلي نوريها، ص 197 ـ 214.
بر طبق اين رويكرد، ?زبان قرآن? و احاديث در مورد احكام زنان، ?زبان عرفي? است؛ يعني اين احكام بر طبق عصر نزول صادر شده است؛ در نتيجه، اين تفاوتها فقط تا آن زمان اعتبار داشت و در زمانهاي ديگر اعتبار ندارند.
بعضي از نو انديشان ديني براي اين نظريه كه احكامِ مربوط به زنان يك امر عرضي است، دليلي ذكر كردهاند و آن اينكه تنها احكامي ثابت هستند كه تأسيسي باشند نه امضايي، زيرا احكام امضايي، احكام عرفي و اجتماعي هستند، در حالي كه احكام تأسيسي، تنها احكام تعبّدي ميباشند، لذا اين احكام، تابع عرف هستند و به نحو هميشگي و ثابت، برقرار نميباشند؛ به عنوان مثال ديه، حكم تأسيسي اسلام نيست، بلكه سنت اقتصادي، اجتماعىِ امضا شده است. از اين رو بحث از ديه پيش از آنكه شرعي باشد، اجتماعي است.
تغيير سنتها و چون و چراها در احكام قضايي دين اسلام، با توجه به اصول اساسي دين، مجاز است؛ مردم همانطور كه بيمه را ايجاد كردند و همانطور كه در رسوم ازدواج (دائم و موقت) تحول پديد آوردند، ميتوانند در قانون ديه نيز تحول بيافرينند.[4] زهرا تشكري، زن در نگاه روشنفكران، ص 68 ـ 69؛ به نقل از: محسن سعيد زاده، خون بهاي زنان چرا نابرابر، مجله زنان، ش 37، ص 36.
بر اساس اين رويكرد، تفسير ثابتي از عدالت نميتوان ارائه داد، بلكه عدالت، امري نسبي و متغير ميگردد و تعريف آن در هر عصري به خود انسانها واگذار ميشود. بنابراين با توجه به آنچه كه مطرح گرديد، عدالت در مورد زنان منوط به شرايط زمان و مكان، متغير ميگردد.[5] ر.ك: همان، ص 73: به نقل از محمد مجتهد شبستري، نقدي بر قرائت رسمي از دين، ص 510.
در عصر نزول قرآن كريم، عدالت بر پايه حقوقهاي متفاوت استوار بود، اما هم اكنون عدالت ايجاب ميكند كه حقوق ميان زن و مرد برابر گردد و تساوىِ كامل ميان آنها برقرار شود، زيرا امروزه آن شرايطِ نابرابر از بين رفته است و در نتيجه آن احكام نيز فلسفه خويش را از دست دادهاند.
نقد و بررسي
الف) زمانمند و عصري دانستن احكام شريعت اسلام اگر به معناي نسخ پذيري دين اسلام باشد با خاتميت اسلام كه از بديهيات مسلمين است، در تعارض خواهد بود. اسلام، دين خاتم و جاوداني است و احكام آن نيز نسخناپذير بوده و تا روز قيامت ثابت و غير قابل تغيير خواهد بود. البته روشن است كه ثابت بودن احكام الهي با گشوده بودن باب اجتهاد و لزوم روز آمد بودن دين در تعارض نيست.
ب) در اين ديدگاه، عرفي بودن زبان دين، دليل بر عصري و متغير بودن احكام و از جمله احكام حقوق زنان دانسته شده است، اما بديهي است كه صرفاً از عرفي بودن زبان دين نميتوان عرفي و عصري بودن محتواي زبان و از جمله احكام حقوقي دين را نتيجه گرفت. در واقع در اين ديدگاه، بين زبان دين و محتواي زبان دين، خلط شده است، زيرا كاملاً اين امكان متصور است كه زباني عرفي باشد اما محتواي كلام و معنايي كه زبان در صدد انتقال آن است، فرازماني بوده و صرفاً اختصاص به عرف زمان عصر نزول نداشته باشد؛ به ويژه اگر خود متكلم بر اين امر تأكيد و تصريح كرده باشد. از قضا در مورد دين اسلام اينگونه است و شارع مقدس تصريح فرموده است كه احكام صادره شده از سوي پيامبر (ص) به همه اعصار تا روز قيامت، تعلق داشته و خاصّ زمان صدور احكام يا هر زمان ديگري نيست.
ج) اين ديدگاه از اينكه شارع مقدس، عرف زمانه خود را به عنوان احكام امضايي، تأييد فرموده، نتيجه گرفته است كه شارع در اين بخش از احكام خود، تابع عرف بوده و چون هر عصري عرف خاص خود را دارد، لذا اين قسم از احكام الهي، مختص زمان شارع بوده و در هر عصري با تغيير عرف، اين احكام نيز تغيير ميكند.
در اين مورد بايد گفت كه لازمه امضايي بودن يك حكم، اختصاص داشتن آن به زمان صدورش نيست، زيرا از رايج بودن يك سيره عرفي نميتوان مورد تأييد بودن آن سيره را در نزد شارع نتيجه گرفت. نمونه بارز اين مسئله را ميتوان در زمان صدر اسلام مشاهده كرد. در آن زمان، در معاملات عرفي، معاملات ربوي به شدت رايج بوده و به رغم شيوع و مطرح بودن آن به عنوان سيرهاي فراگير، از سوي اسلام مورد تأييد واقع نشده است. بنابراين از وجود احكام امضايي و مورد تأييد قرار گرفتن برخي از عرفهاي موجود در زمان صدور احكام، در اعصار بعد از زمان حضور شارع، نميتوان با صرف تداول و رواج يك سيره عرفي، مورد تأييد بودن آن در نزد شارع و لزوم تغيير يابي احكام امضايي را در زمان حضور او نتيجه گرفت. همچنين از اينكه شارع برخي از سيره و عرفهاي زمان خود را تأييد كرده است، نميتوان نتيجه گرفت كه تمام سيرههايي كه در اعصار بعد واقع ميشود نيز، مورد تأييد شارع است؛ يعني از اينكه احكام امضايي تابع عرفِ زمانِ شارع هستند نميتوان نتيجه گرفت كه آن احكام، تابع عرف همه زمانها و اعصار بعد از زمان شارع نيز هستند.
فلسفه تفاوتهاي حقوقي در اسلام
براي شناخت فلسفه تفاوت حقوقي بين زن و مرد در اسلام، ذكر مقدمات زير لازم است:
الف) در دين مقدس اسلام، خداوند متعال، واضع احكام است. بالاترين كسي كه به ساختار و وضعيت و مقتضيات تكتك موجودات آگاهي دارد، كسي جز خالق آنها نيست. تنها اوست كه صلاحيت دارد بنابر نحوه وجودي انسان و بر طبق انواع روابط پيچيده بين افعال او و نيل به سعادت اخروي، احكام را وضع و سپس ابلاغ نمايد. بنابراين وراي وجود انسان، واقعيت مطلقي وجود دارد كه تنها راه رسيدن به سعادت و حقيقتِ مطلق است.
ب) از ديدگاه اكثر متفكران اسلامي، دستيابي به واقعيت مذكور، امري ممكن و دستيافتني است. كسي كه از تمام امكانات و لوازم لازم براي درك متون وحياني برخوردار باشد، ميتواند به شناخت معتبري دست پيدا كند. اين شناختِ معتبر، بر جهانبيني مردانه يا زنانه و اين عصر يا آن عصر وابسته نيست.
با توجه به مقدمات فوق ميتوان نتيجه گرفت كه:
اولاً:؛ تمام موجودات و از جمله انسان، تكويناً به سوي هدفي كه براي آن آفريده شدهاند، هدايت گرديده و در خِلقتشان به هر جهاز و ابزاري كه در رسيدن به آن هدف نيازمندند، مجهز ميباشند؛ از اين رو در انسان بر حسب مقتضياتِ طبيعىِ دو جنس مخالف، به ضرورت، تفاوتهاي حقوقي بنا گشته است. لذا اين تفاوتها ريشه در واقعيت نفس الامري دارند، نه در امور اعتباري و قرار دادي؛ به عبارت ديگر قواعدِ حقوقىِ شرعي بر اساس هماهنگي و همسويي با مصالح و مفاسد واقعي بنا شدهاند، نه بر اساس سليقههاي افراد يا گروهها.[6] ر.ك: علامه طباطبائي، تفسير الميزان، ج 2، ص 413.
ثانياً: زن در اسلام، در تمام احكام عبادي و حقوق اجتماعي با مرد شريك است و مانند مردان ميتواند مستقل باشد و در زمينههاي مختلف مثل تعليم و تربيت، كسب و انجام معاملات و... هيچ فرقي با مردان ندارد، مگر تنها در مواردي كه طبيعت خود زن اقتضا ميكند با مرد فرق داشته باشد.[7] ر.ك: همان، ص 410.
ثالثاً: بر طبق آيه كريمه ?يا ايها الناس اتقوا ربّكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساء? استنباط ميشود كه زن و مرد از حيث شئون انساني، واحد هستند و هيچ كدام به صرف مرد يا زن بودن، رجحاني بر ديگري ندارند؛ لذا اين تفاوت حقوقي يك تفاوت ارزشي نميباشد.
رابعاً: تفاوتي كه در احكام الهي بر حسب جنسيت ديده ميشود، صرفاً در راه و روش است، اما در غايت اين تفاوت كه همان رسيدن به كمال والاي انساني است، وحدت دارند.
برابري جنسي و فمينيسم
شناخت فمينيسم و آگاهي به تطوّرات آن، مستلزم آشنايي با دورههاي فكري آن است كه به سه موج اول، دوم و سوم مشهور ميباشد. در همه اين رويكردها، اين اعتقاد مستتر است كه زنان به دليل جنسشان، اسير بيعدالتي هستند.[8] Gender. ر.ك: مگي هام، فرهنگ نظريههاي فمينيستي، ص 163. بر اساس همين اعتقاد، آنها ميان Sex (جنس) و (جنسيت) تمايز قائل شدهاند.
اصطلاح جنس بر تفاوتهاي بيولوژيك ميان زن و مرد دلالت دارد، در حالي كه جنسيت، بر ويژگيهاي شخصي و رواني، ناظر است كه جامعه آن را تعيين ميكند و با مرد يا زن بودن و به اصطلاح مردانگي و زنانگي همراه است. جنس و جنسيت پيوندي آشكار دارند، اما ماهيت دقيق اين پيوند، بحثهاي فراواني را ميان فمينيستها برانگيخته است.[9] استفاني گرت، جامعهشناسي جنسيت، ترجمه كتايون بقايي، ص 9.
فمينيستها درباره نحوه اختلاف ميان زن و مرد از حيث جنس و جنسيت، اشتراك نظر ندارند. بعضي از آنها براين باورند كه ميان زن و مرد از حيث زيستي و بيولوژيكي، اختلافي نيست. اينان معتقدند كه نظريههاي زيست شناختي، براي توجيه فرودستي زنان به وجود آمدهاند. بر حسب اين ديدگاه، نظريههاي زيست شناختي در مورد تفاوتهاي جنسي، مفاهيم اجتماعياند كه در خدمت منافعِ گروهي هستند كه از لحاظ اجتماعي مسلّط ميباشند.
در مقابل اين نظريه، بيشتر فمينيستها بر اين باورند كه زن و مرد از حيث بيولوژي با هم اختلاف دارند، اما در اينكه تفاوت جنسي موجب تفاوت در جنسيت ميشود، ميان آنها اختلاف نظر است. بعضي از فمينيستها معتقدند كه تفاوت جنس نبايد موجب تفاوت در جنسيت شود. بر طبق اين رويكرد، ?زنانگي? و ?مردانگي? نه ويژگي ذاتي، مطلق و فراسوي زمان و مكان، بلكه مقولاتي اجتماعي و فرهنگي است و ساخته و پرداخته شرايط تاريخي معيّن و گاه سياسي و اقتصادي بهشمار ميآيد.
اما اين ديدگاه در موج سوم، كمرنگ ميشود. با اتخاذ استراتژي مؤنث محورانه[10] gynocentric.، برخي از خصوصيات سنتي منتسب به زنان، ارزش مثبت پيدا ميكنند[11] ر.ك: ري ويلفورد، فمينيسم، بولتن مرجع فمينيسم، ص 32. و به طور كلي بعض از تفاوتهاي جنسيتي، به عنوان يك امر عادلانه در نظر گرفته ميشوند.
نقش جنسيت در مسائل حقوقي
به طور كلي نظريات فمينيستها درباره نقش جنسيت در مسائل حقوقي، شامل دو الگوي ذيل است:[12] اين بخش، برداشت شده از مقاله زير است:
EF.KINGDOM,FEMINIST JURISPRUDENCE.
1 ـ الگوي تساوي
بر طبق الگوي تساوي،[13] the parity model. قانون ليبرال، بهترين قانون براي دفاع از حقوق و ارزشهاي حاكم بر زنان است، اما به رغم وجود اين اصول ليبرال، با زنان مثل مردها رفتار نميشود و آنان همانند مردان از حقوق مساوي برخوردار نميگردند، زيرا اين اصول نميتوانند از ارزشهاي بيطرفي، عقلانيت، انصاف، آزادي و تساوي در برخورد با زنان حمايت كنند؛ به عبارت ديگر نه قانون و نه حقوق ليبرالي معاصر، زنان را مساوي با مردان تلقي نميكنند؛ از اين رو لازم است اين قوانين، اصلاح و بازنگري شوند تا در پي آن، جنسيت به عنوان مبدأ بيعدالتي اجتماعي به رسميت شناخته شود و به زنان، واقعاً و نه به نحو صوري، حقوق مساوي يا آنجا كه موقعيت خاص اجتماعي آنها اقتضا ميكند، حقوق خاص اعطا گردد.
2 ـ الگوي تغيير
الگوي تغيير،[14] The transformative model. همچون الگوي تساوي، در راستاي ايجاد هماهنگي ميان ارزشهاي ليبرالي مربوط به قانون و بين رفتار واقعي قانون با زنان به وجود آمد. بانيان اين طرح، نظريه تساوي را كه تنها از طريق اصلاح رفتار قانوني يا اصلاح حقوق ليبرال در صدد رفع اين تفاوت است، ناكافي ميدانند، زيرا اين الگو با حفظ اصل قانون ليبرال، به اصلاح ظاهري آن ميپردازد، در حالي كه ساختار كلي اين قانون دچار اشكال است.
مفاهيم و مقولات كلي قانون ليبرال، بر پايه معيارهاي مردانه بنا شده است و تا زماني كه اين مفاهيم و مقولات تغيير نكنند، زنان به حقوق واقعي خويش دست نخواهند يافت. بنابراين بايد تغيير اساسي در نظام حقوق فمينيستي ايجاد شود. آنها طرحهاي مختلفي از اين نظريه ارائه كردهاند كه دو طرح مهم آن عبارت است از: تغيير ساختاري و تغيير موضوعي.
بر اساس نظريه تغيير ساختاري،[15] The systematic transformation. كل قانون ليبرال براي حفظ تسلط مردان بر زنان تنظيم يافته است. لذا بايد اين نظام كه از ايدئولوژي مردانه تنظيم يافته، واژگون گردد و نظامي برخاسته از ايدئولوژي زنانه و در پي آن، حقوق فمينيستي جايگزين آن گردد؛ اما بر اساس رويكرد تغيير موضوعي،[16] The thematic transformation. بايد تغييرات بنيادين در دو حوزه صورت گيرد: حوزه مقولات قانوني و حوزه مفاهيم قانوني.
نقد و بررسي
همانطور كه مطرح گرديد، فمينيستها در باب احقاق حقوق زنان، يك نظريه واحد ندارند. هر گروه از آنان دستيابي به عدالت را در مورد زنان، به يك نحو تفسير ميكنند و نظريه فمينيستهاي ديگر را ناقض عدالت معرفي ميكنند؛ به عنوان نمونه بانيان طرح تساوي، در ابتدا تساوي كاملِ حقوقي ميان زن و مرد را مورد نظر خويش قرار دادند، اما بعداً متوجه شدند كه اين تساوي كاملِ حقوقي، به ضرر زنان تمام ميشود و موجب استيفاي حقوق آنها نميگردد و آنان حداقل در بعضي مواقع نياز دارند از حقوق ويژهاي برخوردار باشند. البته در تعيين اين موضوع كه حقوق ويژه در چه مواردي باشد، اتفاق نظر ميان آنها وجود نداشت. همچنين طرح تغيير، زماني مطرح گرديد كه طرح تساوي به شكست منجر گرديد و همانطور كه مطرح شد، نزد بانيان طرحِ تغيير نيز اختلاف نظر است. آنان علاوه بر انتقادات درون مجموعهاي، از انتقادات بيروني نيز مصون نماندند.
از اين رو بر مبناي فمينيسم، عدالت در امور زنان، در پي هر معنايي به گونهاي خاص تفسير ميشود. بر طبق يك معنا، عدالت به تساوي كاملِ حقوقي ميان زن و مرد، تفسير ميشود و بر طبق ديگر معنا، عدالت زماني تحقق پيدا ميكند كه حقوق ويژه زنان رعايت گردد؛ يعني در اينجا عدالت به نظريه ?تناسب? نزديكي پيدا ميكند تا به نظريه تساوي. اينگونه از بين رفتن معيار مطلق و گشوده شدن نسبيت، موجب گسترش بياعتمادي در مرزهاي فمينيسم ميگردد و پايههاي آن را سست و ضعيف ميكند.
فلسفه برابري در فمينيسم
فمينيسم در دنيايي ظهور پيدا كرد كه هرگونه اعتقاد به يك امر مطلق و فراسوي زمان و مكان زير سؤال رفته بود. جايگزين شدن انسان به جاي خدا و اصالت انسان به جاي اصالت الهي، راه را به جايي كشاند كه با جاري شدن فلسفه كانت، پذيرش هرگونه حقيقتي خارج از انسان مخدوش گرديد. از اين رو ديگر نه يك امرِ مطلق باقي مانده بود كه شناخت حقيقي در صورت انطباق با آن معنا پيدا كند و نه يك امرِ وحياني مورد پذيرش بود كه آمال و آرزوي هر انساني با دستاويز شدن به آن، ميسّر باشد. بر اين اساس هيچ عينيتي وراي ساخته ذهن انسان وجود ندارد، بلكه اين افراد هستند كه بر طبق شاكلههاي ذهني خويش كه ناشي از عرف، مذهب و... است، مسائلي را نسبت ميدهند و از آن، عينيت برداشت ميكنند.
بر حسب اين ديدگاه، مطلقگرايي رخت بر ميبندد و نسبت گرايي حاكميت پيدا ميكند و تفسير هر علمي، منوط و وابسته به مفسّر آن ميگردد كه يكي از اين علوم جامعهشناسي است.
در سالهاي دهه 1960 و 1970 زنان به اعتراض برخاستند كه جامعهشناسي با زندگي و تجربيات آنها ارتباطي ندارد، زيرا به جهان صرفاً از ديد مردان مينگرد؛ به عبارت ديگر يكي از پيش انگارهها كه در تئوريهاي علمي از جمله جامعهشناسي اثرگذار است، ?جنسيت? است و از آنجا كه حاكميت جامعهشناسي با مردان بوده است، جامعهشناسي هم جامعهشناسي مردان بود.[17] پاملا آبوت؛ كلر والاس، جامعهشناسي زنان، ترجمه نجم عراقي، ص 23.
بر طبق اين رويكرد، چرايي اين نوع تبيين فمينيستها، از نابرابري جنسيتي كشف ميگردد. بر حسب اين نظرگاه، از يك سو مشاهده ميشود كه بر زنان ظلم و ستم فراواني رفته است و از ديگر سو، جهان بيني زنانه اين بينش را ميدهد كه بايد اين ظلم و ستم، ناشي از فرهنگ مرد سالاري و اقتدار مردان در تمام عرصهها از جمله فرهنگ و دانش باشد. يكي از آن موارد، علمي جلوه دادن نابرابريهاي طبيعي بر حسب جنسيت و به دنبال آن، نابرابريهاي حقوقي است، زيرا مردان با طبيعي جلوه دادن اين نابرابري، توانستند فرودستي زنان را اجتنابناپذير جلوه دهند. اين دانش، برآمده از چشم اندازي مردانه به جهان است، زيرا مردان از اين فرودستي زنان سود برده، از آنان بهره كشي ميكردند.[18] ر.ك: همان، ص 30.
با توجه به آنچه تا كنون مطرح گرديد، تفاوت ديدگاه اسلام با فمينيسم در مسئله عدالت، برابري و تساوي روشن ميگردد كه به طور خلاصه به چند مورد اشاره ميگردد:
مقايسه تطبيقي تفاوت حقوقي جنسيتي در اسلام و فمينيسم
بر طبق نظر گاه اسلام، وراي وجود انسانها، حقيقت مطلقي به نام دين وجود دارد و انسان براي رسيدن به حق و حقوق واقعياش، بايد به شرع مقدس متوسل گردد؛ اما بر طبق رويكرد فمينيست، حقيقتي وراي انسان نيست، بلكه اين خود انسان است كه حق و حقوق خويش را تشخيص داده يا آن را وضع ميكند. با توجه به اين دو رويكرد متفاوت، علت گزينش راهبردهاي مختلف آن دو نيز مشخص ميگردد كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
الف) بر طبق رويكرد اسلام، حقوق و عدالت، واقعيت نفس الامري دارند كه بايد كشف و شناخته شوند؛ اما بر طبق نظرگاه فمينيسم، مفاهيم حق و عدالت، از قبيل اعتباراتي هستند كه هيچ گونه واقعيت نفس الامري و پايگاه عقلاني ندارند، بلكه قِوام آنها به قرارداد است و در مواردي كه قرار دادهاي ارتكازي و همگاني وجود ندارد، نياز به قوانين موضوعه احساس ميشود تا به وسيله آنها، حق و تكليف مشخص گردد.
بر اساس اين نظريه، عدالت، مفهومي بشري است و فهم آن نسبت به فهمهاي بشري، متعدد ميگردد. تاكنون واژه عدالت از جانب مردان فهميده ميشد، اما حالا زنان تشخيص دادهاند كه اين عدالت مردانه موجب خشونت بر آنها شده است؛ پس لازم است درك عدالت از جانب زنان صورت گيرد. از اين رو در ديدگاه فمينيستي، عدالت و خشونت، كاملاً نسبي ميشوند.
ب) بر حسب رويكرد اسلامي، تفاوت حقوقي، امري مسلّم است. البته تشخيص حدّ و حدود آن با مجتهد جامع الشرايط است كه بر اساس شرع تعيين نمايد كدام يك از اين حقوقهاي متفاوت، دائمي است و كدام يك غير دائمي. اما همانطور كه مطرح گرديد، فلسفه همه اين احكام در شرع مقدس نيامده است و همين مسئله، متفكران اسلامي را در كنكاش براي كشف فلسفه اين احكام واداشته است. بنابراين، سير استنتاجي متفكران اسلامي در مسئله تفاوت حقوقي، سير از معلول (تفاوت حقوقي) به علت (فلسفه تفاوت حقوقي) بوده است.
اما در نظرگاه فمينيسم، اين رويه كاملاً برعكس است. آنان تشخيص وجود يا عدم تفاوت حقوقي را امري بشري و قراردادي ميدانند. از منظر فمينيستها، نظام مردسالار از يك سو علت ستم بر زنان بوده و از سوي ديگر، واضع حقوقهاي متفاوت است. بنابراين، مسير آنها از علت به معلول است. اگرچه در تعيين نحوه و حدود برابرىِ همه يا بعضي حقوق، بين آنان اختلاف نظر است.
ج) در اسلام، ملاك تشخيص حقوق، وحي است؛ اما از منظر فمينيسم، ملاك تشخيص، اجماع عقول بشري است كه البته در عمل چون اجماع عقول بشري امكانپذير نيست، مقصود، اجماع نظريات كساني است كه حاكم بر بشر هستند.
د) بر طبق رويكرد اسلامي، تساوي زن و مرد يعني اينكه ارزش وجودي آن دو در پيشگاه باري تعالي يكي است و هيچ كدام بر ديگري برتري مزيتي ندارند و تفاوت حقوقي، لازمه ساختارهاي متفاوت آنان است. در نتيجه يكسان سازي حقوقي، مساوي با در نظر نگرفتن طبيعت وجودي آنهاست كه اين خود ظلمي بزرگ ميباشد؛ اما در فمينيسم، تساوي به تشابه و برابري زن و مرد از هر جهت نزديكي پيدا ميكند. بنابراين مشخص ميشود كه اطلاق تساوي در اين دو رويكرد، صرفاً اشتراك لفظي است.
نتيجه اينكه هم در اسلام و هم در فمينيسم، احقاق حقوق زنان مطمح نظر است، اما با وجود اين هدف مشترك، خاستگاه و روش اين دو مكتب، كاملاً از يكديگر جدا ميباشد؛ يكي حقوق زنان را در كلام الهي جستوجو مينمايد و ديگري، آن را از كلام بشري طلب ميكند. در اسلام آنچه اصيل است، احقاق حقوقِ خاصّ مرد يا احقاق حقوقِ خاصّ زن نيست، بلكه احقاق حقوق انساني مورد توجه است تا در پرتو آن، رابطه انساني زيباتر ترسيم گردد. در اين رابطه، نه سلطهگر ديده ميشود، نه سلطهپذير؛ نه فرادست و نه فرودست؛ نه ظالم و نه مظلوم، زيرا هر كسي در جايگاه خويش قرار ميگيرد و مطابق آن از حقوق خود بهرهمند ميگردد. اين تنوع رابطه كه لزوماً تفاوت را در پي دارد، لازمه ضرورت جامعه و موجب حفظ بقاي آن است.
be bakhshid hamin ekhtalf nazar ha va pa feshari ha baese jodae mishe va bi shohari
واقعاً عالی وکامل بود آفرین برخالقی که تو را آفریده
.
باسلام واحترام به شماامیدوارم حالتون خوب باشه وبلاگ شماروخوندم بسیارعالی بودباتشکرازوبلاگ خوب شماکریمی ازورامین)
slm vaght bekhir.
matalebe2on Fogholade ziba va amozande bod.
age Facebook ham darin,khoshhal misham matalebe2ono baram befrestin.
مرررررررررررررررررررررررررررر30
salam khanome raha dasteton dard nakone movzoo,ee besyar jalebi ra matrah kardid.aafarin khelghate mard va zan motafavet ast va bayad hoghogheshan bar mabnaye khelghat,niyaz,ha va moshkelateshan bashad.zolme be in goroh,,zolm be nezame tabi,at mibashad,,kash mataleb ra yek,ja eraeh nemidadid va dar chand faz matrah mikardid ta khanan,deh ba hovseleh anha ra bekhoneh man 100 dar100 tarafdare paro pa ghorse khano,ha hastam va be hameye anan ehteram mizaram jame,eye bashariyat maduone fadakarihaye anan ast
سلام رها جون
من امروز وبلاگ شما رو خوندم خیلی جالب بود
مواظب خودت باش
احسان
bayed khan ve fakr kard ve pasokh dad
salam matan ghabel tahamol ve taamoli navashtidv
خوب بود ولی دلیل اینکه ایجا نوشتید چی بوده ؟
تو باید فلسفه و منطق میخوندی نه روانشناسی استعدادت را بد جایی هدر دادی کی حوصله داره اینها را بخونه خلاصه و مفید 3سطر بنویسی کافی در آخر نتیجه گرفتی که:احقاق حقوق زنان مطمح نظر است میشه واضح بگی ممنون باتشکر مهدی از تبریز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جالبه تو نظردادن هامونم سعی میکنیم چکش بزنیم.خودمونم خسته هم نمیشیم از این رفتارامون
ممنون ازارایه متن زیباتون ومحض نشستن خنده رولباتون :
خداوند مرد را آفريد، و به زن ها قول داد مرد ايده آل را میتوان در هر "گوشه" زمين پيدا كرد
و زمين را "گرد" آفريد تا گوشه نداشته باشد..
آن جگرسوخته خسته ازاين داربرفت
من مانده ام و يک برگه سفيد!!!
يک دنيا حرف نا گفتني!!!
و يک بغل تنهايي و دلتنگي...
درد دل من در اين کاغذ کوچک جا نمي شود!!!
در اين سکوت بغض آلود
قطره کوچکي هوس سرسره بازي مي کند!
و برگ سفيدم
عاشقانه قطره را به آغوش مي کشد!
عشق تو نوشتني نيست...
در برگه ام , کنار آن قطره
يک قلب کوچک مي کشم !
و , وقت تمام است!!!
برگه ها بالا...
سلام رهاجون خیلی وقته ازت خبری نیست
زیباست
عمل ان چیزیست که موجب شود . سنگ سنگ باشد و درخچه . درخچه " عمل ان چیزیست که تو را تو میکند و مرا من .....!
يک برگ ديگر از تقويم عمرم را پاره مي کنم ...
امروز هم گذشت با مرور خاطرات ديروز ...
با غم نبودنت وسکوتي سنگين
و من شتابان در پي زمان بي هدف
فقط مي روم ... فقط مي دوم ...
ياس ها هم مثل من خسته اند از خزان وسرما !
گرمي مهر تو را مي خواهند
غنچه هاي باغ هم ديگر بهانه مي گيرند !
ميان کوچه هاي تاريک و غربت تنهايي ...
صداي قدم هايت را مي شنوم
اما تو نيستي ...
فقط صداي مبهم
قول داده بودي که تنهايم نگذاري
هميشه با من باشي حتي اگر نبودي ...
يادت هست ؟؟؟
و رفتي وخورشيد را هم بردي
و من در اين کوچه هاي تنگ و باريک
سر گردانم ومنتظر ...
منتظر...
برگي از دفتر زندگي ام را ورق مي زنم
و امروز به پايان دفتر زندگي ام نزديک تر هستم ... !!!
گاه مي انديشم
کاش همنشين لحظه هاي بي قراريم
کسي جز تو نبود...!!!!
ای دختر بهار حسد می برم به تو
خيلي خيلي جالب بود.....،همان جوري كه مد هست
تفاوتهاي جنسيتي از ديدگاه اسلام و فمينيسم
خداوند آدم را آفرید و زن را برای آرامش او خلق کرد.
آزار در محیط کار - واقعیتی سیاه
تقدیم به تمام مردان سرزمینم...
20394 بازدید
4 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
44 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian